من یک زنم

  • خانه 
  • دخترکان شهرمعطر دارچین داستانک۲ داستانک انگیزشی من یک زنم/کتاب میخوانم من یک زنم/خاطره میسازم 

دخترکان شهرم

18 فروردین 1404 توسط من یک زنم

این روزها وقتی در خیابان یا معابر راه میرم به خیلی چیزها فکر میکنم .‌‌.چیزهایی که برایم شاید غریب باشد …

دخترکان شهرم با چشمهایشان بدنبال چه می‌گردند؟؟ مسیری را می‌روند، پچ پچ می‌کنند و دوباره برمیگردند؟! چه حرفی را به دوستش با چشمانش منتقل کرد که می ایستند و به ظاهر خود را مشغول بند کفش میکند؟!

ویا آن یکی، از دوست خود جدا می‌شود به سمت دیگر خیابان می‌رود و چند لحظه بعد با چهره ای پر ز شادی باز میگردد؟

دخترکان شهرم موهای خود را به نوازش دستان باد سپرده اند ولی چه می‌دانند که چه خواهد شد فردای این روزگار؟ من دخترکی را دیده ام که موی خود را از ته تراشید و گفت مرا یاد او می اندازد ؟؟؟کدام یاد را میگفت حتی خودش هم نمیدانست؟ آنقدر حرف در سر داشت که تراشیدن مو بهانه اش بود ،می‌خواست صدای سرش را آرام کند اما نشد،با تراشیدن مو هیاهویی ایجاد شد در تمام تنش را در برگرفت و او تاب تحمل نداشت و چشمانش دیگر نه ذوقی داشت نه حرفی؟!!

دخترکان شهرم با چشمانشان بدنبال چه میگردند؟؟

 نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31

من یک زنم

جستجو

موضوعات

  • همه
  • انگیزه_انرژی
  • بدون موضوع
  • داستانک
  • عطر دارچین
  • کتاب

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس